"

November 24, 2010

صحنه داخلی و خارجی، شب و روز، بی‌تو

 
از بین تمام نوستالژی‌هایِ معقول و غیرمعقول دنیا، بعضی‌هاشون بد جوری آدم رو دلتنگ می‌کنه! کافیه که باهاشون برخورد داشته باشی تا داغون بشی تا آخرِ آخر! یکی از این نوستالژی‌ها برای من نوستالژیِ هتله!
وقتی تو با یه نفر تویِ یه هتل خوش‌گذرونده باشی، امکان نداره بعدش اون لحظات رو فراموش کنی. از ورودت، اون درِ گردونِ سنگین، تا reception، باربرِ در انتظار tip، آسانسور، راهروی طبقات، کارتِ دربازکن، تخت‌ها، میز گرد، سشوار، Safety Box تویِ کمد، minibar، حوله، آینۀ گردِ دستشویی، بویِ صابونِ، همه و همه تو رو یادِ اون خاطرات می‌اندازه. یادِ اون صحنه‌ها، دیالوگ‌ها، act ‌ها و عشق‌ها.
الان تویِ یکی از بهترین هتل‌های عمرم هستم. نه که خودِ هتل بهترین باشه، مجموع عناصر سازندة اتمسفرِ حالِ الانم، با این هوا، با این لوکشین و با این هتلِ رویایی‌، با اون همه خاطره، بدجوری خل‌دلتنگم کرده.
هوای مَلَسِ ساری رو تویِ‌ شکوهِ هتلِ «سالار دره» نفس کشیدن، فقط و فقط تو رو کم داره!
کاش آدم می‌شد به نوستالژی‌هاش برگرده. هر موقع که اراده می‌کرد.


1 comment:

  1. The Storyteller27/11/10 7:09 PM

    I didn't want to ruin it for you, I wanted you to see the heaven yourself,I do believe in the "death of the author" and other similar theories.Glad you found it beautiful too :)

    ReplyDelete