فیلمِ The American، تویِ نگاهِ اول هیچ چیزِ شاخصِ عجیب و غریبِ پررنگی نداره. درست مثلِ یه زنِ زیبا میمونه که نمیشه گفت کجایِ چهرهش زیباست. ولی مجموعة همین چیزایِ معمولیش از اون یه چیزِ بینظیر میسازه. عناصرِ این فیلم تکتک زیبائی خاصی نداره. مثلاً نمیشه گفت داستان فوقالعاده یا کارگردانیِ درخشانی داره. (موسیقی از این قاعده، کاملاً مستثناست.) فیلم، خودخواسته و فکر شده، در یه مجموعة متوسط- خوبِ بدون زرق و برق و تظاهرهای معمول فیلمهای تریلر، نمایش داده میشه و همین مساله باعث میشه که، به نظر من، فیلم رو یکی از درخشانترین فیلمهای امسال کنه.
اگه بخوایم این فیلم رو توی تقسیمبندیهای معمولِ ژانر، قرار بدیم، یه فیلمِ تریلرمیشه. اما نه از اون اکشنهای بزن و برویِ همیشگی. یه تریلرآرامبخش! تریلری با ریتمِ کند، با پلانهایِ طولانی و اتمسفرِ طبیعی، آروم و واقعی. از جنسِ فیلمنوآرهایِ فرانسویِ دهه 60-70 و بیشتر از همه آدم رو یادِ فیلم «سامورائی» اثرِ ژان پیر مِلویل با بازیِ آلن دلون میندازه.
در مورد «امریکائی» نقدهایِ منتقدهای حرفهای سینما، در مجموع متوسط (یا کمی رو به خوب) بوده. در سایت Rotten Tomatoes برپایة 203 نقد و امتیازدهی منتقدان، فیلم نمرة معمولیِ 6/5 از 10 رو گرفته و فیلم از نظر مخاطبهایِ عادیِ سینما هم اکثراً متوسط (رو به ضعیف) ارزیابی شده. در IMDB فیلم نمرة 6/5 گرفته و بیشتر سینماروها و فیلمبینهایِ تصادفی، فیلم رو دوست نداشتن. کّل فروشِ فیلم هم حدود 70 میلیون دلار بوده. در هر حال، هر منتقد یا تماشاگرِ معمولیای که فیلم رو دوست نداشته باشه، مهم نیست؛ چون من عاشقشم!
به نظر من، The American، بیشتر از همه مدیونِ کنترلِ بینظیرِ کارگردان روی فیلمه که باعث میشه فیلم رو از اول تا آخر بهصورت یکپارچه به تماشاچی نشون بده. یعنی با توجه به فیلمنامة معمولی فیلم، که از روی کتابِ A Very Private Gentleman اثرِ Martin Booth نوشته شده، هر کارگردان دیگهای بود، سعی میکرد یا با تغییر روایت داستان به سبکهای تازه مُد شدة امروزی زرق و برق رو به فیلمش بیاره و یا با بیشتر انرژیگذاشتن روی پرداختِ صحنههای اکشن، دلِ بیننده رو بهدست بیاره. که این چیزیه که Anton Corbijn، کارگردانِ فیلم، فکر شده انجام نداده و باعث شده فیلم به شکلی که الان هست دربیاد. لحنِ کندِ فیلم در بسیاری از نماها (مثلاً فصلِ سوار کردنِ اسلحه که با تمام جزئیاتش در یک سکانس نسبتاً طولانی نمایش داده میشه)، تناقضِ کامل با یه فیلمِ اکشنِ امروزی داره، و همین مسالهست که دلخواستة کارگردان بوده و به همون صورت هم ناب اجرا شده.
انتخاب دقیق و هوشمندِ «جورج کلونی» در انتخاب نقشِ Jack، قاتل، جاسوس و آدمکشِ فیلم هم از نکات قابل توجه این فیلمه. به نظر من «کلونی» تویِ این فیلم یکی از درخشانترین کارهایِ عمرش رو ارائه داده و نشون داده که دقیقاً اون چیزی رو که فیلمنامهنویس و کارگردان فیلم میخواستن از دلِ فیلم دربیارن رو گرفته و تونسته اجرا کنه. شخصیتش، Jack که جزوِ شخصیتهای Assassin ی سینما قرار میگیره، قراره «آخرین کارش» رو انجام بده. (اسم فیلم قبل از امریکائی، "The Last Target" بوده). تا اینجا و با دونستن این قصة یه خطی، ما یادِ خیلی از فیلمهای دیگه میافتیم، ولی حسی که این آدمکش- جاسوس، از کار و زندگیش داره به بهترین نحو توی اون فضایِ ایتالیائیِ فیلم، تصویر میشه و باعث میشه این فیلم از بقیة کلیشهها جدا شه. حسی آمیخته به ترس و نگرانی. چهرة مضطرب همیشگی کلونی تویِ این فیلم (حتی در خواب و نماهایِ سکس)، بازیِ سکوت و Body Language ش، شیوة اجرایِ دیالوگهایِ کوتاهش که اونا رو به ماکزیمم اثرِ مینیمالیش که خواستة فیلم بوده نزدیک کرده و از همه مهمتر خلق یه همچین کاراکتر پرتناقضی از لحاظ حرفه و act روزانهش، همه نشوندهندة انتخابِ خوب کلونی بوده.
از نکات مهمِ دیگة فیلم، فیلمبرداریِ عالیِ Martin Ruhe ه که قبلاً هم کارش تویِ فیلم The Countess (جولی دلپی) رو دیده بودم و دوست داشتم. همچنین این فیلم، یه جیگرِ ایتالیائی ناب رو هم معرفی میکنه به اسم Violante Placido که نقش Femme Fatale فیلم رو بازی میکنه و با اینکه 35 سالشه، ولی از این به بعد بیشتر ازش میشنوین!
و نکتة آخرِ فیلم که این روزا دارم باهاش کِیف میکنم، soundtrack ِ فیلمه که شاهکاره! کارِ Herbert Gronemeyer آهنگسازِ آلمانیِ فیلمِ عالیِ Das Boot (The Boot) ساختة Wolfgang Petersen. حتماً هرجوری شده موزیکِ فیلم رو بگیرین و باهاش زندگی کنین.
سکانسِ زیر رو خیلی دوست دارم:
جک پراسترس، خسته و مضطرب از ماموریت آخر، شبی در روستائی اطرافِ رُم، واردِ روسپیخونهای میشه و سراغِ کلارا دخترِ همیشگیش رو میگیره و باهاش میخوابه. کلارای حرفهای، وسطِ سکس، نقش خودش رو بعنوان روسپی به بهترین نحو اجرا میکنه و با صداهایی که از خودش در میآره نشون میده داره لذت میبره ... و بعد دیالوگهایِ زیر:
جک: لازم نیست بازی کنی.
کلارا: بازی؟
جک: ممکنه بخوای واسة بقیه مشتریهات این کارو کنی، ولی با من نه...من دقیقاً میخوام همونی که هستی باشی. من اومدم اینجا که لذت بگیرم... نه اینکه بدم.
فیلمو دوست داشتم و باید بگم در مورد اون دیالوگی که اشاره کردی دقیقن رفتاریه که 90 درصد مردهای ایرانی به طور معمول دارند حتی در زمانیکه کنار زنی هستند که به قول خودشون عاشقشم هستن. و بیخود نیست پاشا هم از این دیالوگ خوشش اومده. بالاخره اونم مردی از این سرزمین عزیز مادری است
ReplyDeleteکاشکی هرکی نظر میذاشت، یه اسمی هم میذاشت که آدم با اون بتونه مخاطب قرارش بده.
ReplyDeleteمن منظورت رو نفهمیدم من از دستۀ کدوم مردهام! اونائی که میرن از اون خونهها، یا اونائی که از Fake Orgasm متنفرن.
Did you really get the point?
ولی به نظر من اگه منظورت دومی باشه، 90% مردهایِ ایرانی عاشقِ Fake Orgasm زنشون هستن، چون اصلا این مساله که بخوان به زن لذت بدن براشون اهمیت نداره.
در هر حال، به هر گروهی که من تعلق داشته باشم، خیلی از این سکانس و دیالوگهایِ توش خوشم میآد!
من منظورم این بود که 90 درصد مردها اصلا یه ارگاسم زن توجه نمیکنن چه برسه به فیک بودنش. فقط لذت گرفتن تو سکس مهمه براشون نه لذت دادن شایدم بلد نیستن لذت بدن که احتمالش خیلی کمه چون خودخواه تر از این حرفهان. قسمت دومشم که گفتم شما خوشتون اومده یه طنز بود برای اون ضرب المثل قدیمیِ یه کرباس بودنه همه مردها
ReplyDeleteو میتونیم اسم منو بزاریم غریبه
ReplyDeleteخب نکتۀ این سکانس هم دقیقاً همینه! وقتی 90% مردها به این مساله توجه نمیکنن (و به قولِ تو حتی در برابر کسی که عاشقشونن) دیگه تویِ یه همچین جائی، نیومدن که اصلاً هم توجه کنن!
ReplyDeleteکلارا در عین حرفهای بودن، ناشی عمل میکنه به نظرِ من! باید کاراکترِ مشتریهاش رو بهتر بفهمه!
کرباس! هاه! :)
:)
ReplyDeleteمن دوباره اون سکانس رو دیدم و باید بگم که هم تو و هم جک اشتباه کردین کلارا تظاهر نکرد واقعا لذت برده بود
ReplyDeleteای بابا!!
ReplyDeleteبحث اصلاً سرِ لذت بردن اون نیست! تماشاچی (من) هم با جلو رفتن قصه میفهمیم که اون لذت برده.
بحث سرِ اینه که لذت بردنِ اون تویِ اون لوکیشن و اون وضعیت و اون شغل، دغدغه جک نیست!
دیگه نگاه نکنی اون سکانس رو!
بزار برم یه دور دیگه ببینم اصلن بفهمم داستان چیه :))
ReplyDeleteاينجوري که شما بحث ميکنين مثکه اين سکانس نقطه کليدي فيلمه، واجب شد براي همين سکانس هم شده امشب فيلمو ببينم
ReplyDeleteآقای پژمان اصلن فقط به خاطرِ همین سکانس فیلمو ساختن. باور کنید :))
ReplyDeleteبه طور گسترده ای با نظراتت موافقم. از توصیف غیرقابل توصیف بودن صورت زنی زیبا تا تأکیدت روی موسیقی فیلم تا کنترل شده گی کارگردانیش. فیلم فراتر از جایگاهیه که توی ایران بهش بخشیده ان. درود بر تو. حالا کجای جهان هستی کلاً؟!@!!!!
ReplyDeleteموزيکشو خيلي دوست داشتم
ReplyDelete