
.... ممممممممممم... اِ اِ... آره... خودشه! این همون دختریه که من عاشقش شدهبودم... دو سال خواب و خوراک نداشتم واسهش... بیست و سه کیلو لاغر شده بودم.... سه بار واسهش خودکشی کردم... یه بارش سه هفته رفته بودم تویِ کُما... زنم رو با دو تا بچّه بخاطرش گذاشتم و رفتم... مادرم سرِ این قضیه دق کرد و مُرد... بابام تیمارستانی شد... آره آره... خودِ خودشه...
... عجیبه که اصلاً هیچ تغییری نکرده!
خیلی زیبا بود عزیزم ...
ReplyDeleteخیلی دوستش داشتم :)
کلا ماانسانها یه روزی انقدر عاشقیم که بخاطر اون از همه جیزمون میگذریم و یه روز انقدر فارغیم که حتی به زحمت به یاد میاریمش ...
خوبِ ، خیلی خوبِ
ReplyDelete