"

August 6, 2011

شیشلیک


لوئی نوزدهم در دوازده‌ سالگی
عکّاس: خاویر باردم
در روزگارانِ قدیم سه دوست از راهی می‌گذشتند. یکی از آن‌ها پایش به تکه‌ای چوب گرفت و به روی زمین افتاد. دوّمی او را بلند کرد و سوّمی تکة چوب، توجّه‌ش را جلب کرد، زمین را کند تا به گنجی رسیدند.
آن سه، با هم گنج را در کیسه‌ای جا دادند، و بقیۀ مسیر را طی کردند.

در بین راه، مردِ دوّم به مردِ سوّم گفت:
-      حالت خوب است؟
مردِ سوّم جواب داد:
-      بلی.

سپس آفتاب طلوع کرد.

1 comment:

  1. behtar boud onvanash ra be jay e shishlik migozashti SHAGHIGHEH

    ReplyDelete