بعد از چهارده سال که از آخرین دیدارشان میگذشت، بطور اتفاقی در یک روز،
یک ساعتِ مشترک، به یک نمایشگاهِ نقاشی رفتند.
زن شروع کرد از چپ تابلوها را
دیدن و مرد از راست نمایشگاه را دور زد. مرد، همراه با عدّهای، محوِ تماشایِ
تابلوئی در وسطِ سالن شد.
زن اما کپة جمعیت و عکس را رد کرد.
بعد از چهارده سال که از آخرین
دیدارشون میگذشت، بطور اتّفاقی همدیگر را باز ندیدند.
No comments:
Post a Comment